عشق و مهربانی
87/11/15 :: 5:24 عصر
امروز ختم .... بود هنوز باورم نشده بود و چهره اش همش جلوی چشمم بود در مسجد وقتی حاج اقا افروخته رو دیدم حالم یه طوری شد وقتی که بلند گو دست گرفت و شروع به خوندن کرد همش صحنه های کربلا و مداحی های اونجا و چهره همکاروانیها و اون خدابیامرز جلو چشمم می اومد نمی تونستم تمرکز کنم بغض گلوم رو می فشرد در طول مراسم می خئاستم با افروخته صحبت کنم ولی نمی توانستم . نمی دونم کار خدا چه حکمتی داره که بعد از اون سفر بزرگ ما رو از وجود و حضور یه انسان بزرگ و عجیب محروم کرد نمی دونم حکمتش چیه که در پایان همین سفر به ما خبر اومدن یه نفر رو دادکه آرزوش رو داشتیم ، منتظرش بودیم ولی با این حال غافل گیر شدیم به همون اندازه که از رفتن .... خانم غافلگیر شدیم اینشالله که این مهمون جدیدمون به سلامتی برسه و هممون بتونیم حد اقل اگه از یاران نزدیک امام زمان نیستیم حداقل شرمنده اماممون نباشیم ---ان شالله بتونیم ادعای یار اماممون بودن رو داشته باشیم--- حالا که اون رفته احتمالا زوایای پنهان شخصیتش یواش یواش اشکار می شه تا زنده بود نمیشد همه چیز رو گفت منم اینطور بودم و معمولا یا اظهار نظر نمی کردم و یا با احتایط برخورد می کردم
این مدت یک سال و چند ماهه همه چیز عجیب بوده همه تاریخاها و مناسبتها اتفاقات و تقارن شان با همدیگه
مثلا نمونه اش شب مبعث بود که ما مدینه بودیم با تمام غربتی که مبعث تو مدینه داشت و هیچ نشونی از عید نبود در کنار درب 36 مسجد النبی کنار قبرستان بقیع خانمی با پوشیه که صورتش پیدا نبود به همراه زنی که او هم پوشیه زده بود و روی وینچر نشسته بود (احتمالا مادر و دختر بودند) و گویا عرب بودند و مشخص بود شخص مقابلشان را گزینش می کنند به ارامی به نزدیک من امدن و در جایی که ما چندین روز بر روی زمین (به غیر از مهرو تربت) سجده می کردیم به صرتی پنهانی مهری که تربت کربلا بود به ما داد و از ما دور شد و در انجا که اهل بیت و امامان در غربتی عجیب می باشند دل ما را از کنار بقیع به کربلا برد .
چند روز بعد در مراسمی که در هتل مدینه به مناسبت ولادت امام حسین برگذار شده بود قرعه کشی انجام شد و یک زوج توفیق سفر به کربلا را بدست اوردند و ما به حال ایشان قبطه می خوردیم
اما بعدها چندی قبل فهمیدیم که در همان روز عید مبعث .... خانم خوابی می بیند و شخصی به او معرفی شده .... و آن مقدمه ثبت نام کربلا می شود و به طرز عجیبی ما را هم همراه می کند و با فاصله کمی از سفر عمره که در ماه رجب و شعبان داشتیم در ماه ذیحجه و محرم به عتبات و عالیات مشرف شدیم و با چه همسفرانی که هر کدام .....
و باز هم اتفاق عجیبی که در انجا اوفتاد دیدن همان زوجی که در مدینه در قرعه کشی ، سفر کربلا به نامشان درامده بود در همان هتل محل اقامتمان در نجف بود که تا روز پایان سفر نیز همزمان مشرف می شدیم
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
5894
15
20
:: لینک به وبلاگ ::
:: صفحات اختصاصی ::
خصوصی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
حدف دل از زبان شعر
مهر87
ابان87
بهمن87
آذر87
فروردین88
اردیبهشت88
تیر 88
مرداد88
آبان88
بهمن88
اسفند88
فروردین 89
اردیبهشت89
خرداد
تیر ماه 89
مرداد89